بسم الله الرحمن الرحیم
اصول كافى جلد ۱ صفحه: ۱۱روایت : ۲
۱- اصبغ بن نباته از على عليه السلام روايت مىكند كه جبرئيل بر آدم نازل شد و گفت: اى آدم من مأمور شده ام كه ترا در انتخاب يكى از سه چيز مخير سازم پس يكى را بر گزين و دو تا را واگذار. آدم گفت چيست آن سه چيز؟ گفت: عقل و حياء و دين آدم گفت عقل را برگزيدم، جبرئيل بحياء و دين گفت شما باز گرديد و او را واگذاريد، آن دو گفتند اى جبرئيل ما مأموريم هر جا كه عقل باشد با او باشيم. گفت خود دانيد و بالا رفت.
اصول كافى جلد ۱ صفحه: ۱۱روایت : ۳
۲- شخصى از امام ششم عليه السلام پرسيد عقل چيست؟ فرمود چيزى است كه بوسيله آن خدا پرستش شود و بهشت بدست آيد آن شخص گويد: گفتم پس آنچه معاويه داشت چه بود؟ فرمود: آن نيرنگست، آن شيطنت است، آن نمايش عقل را دارد ولى عقل نيست.
اصول كافى جلد ۱ صفحه: ۱۱ روایت : ۴
۳- حسن بن جهم گويد: از امام رضا عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: دوست هر انسانى عقل او است و دشمن او جهلش.
اصول كافى جلد ۱ صفحه: ۱۱ روایت : ۹
۴- امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلى الله و آله نقل مى كند كه: چون خوبى حال مردى (مانند نماز و روزه بسيارش) بشما رسيد، در خوبى عقلش بنگريد زيرا به ميزان عقلش پاداش مىيابد.
كتاب كافى جلد ۱ صفحه :۳۵ روایت : ۴
۵- امير المؤمنين عليه السلام مى فرمود: اى مردم بدانيد كمال دين طلب علم و عمل بدانست، بدانيد كه طلب علم بر شما از طلب مال لازمتر است زيرا مال براى شما قسمت و تضمين شده. عادلى (خداوند) آنرا بين شما قسمت كرده و تضمين نموده و به شما مى رساند ولى علم نزد اهلش نگهداشته شده و شما مأموريد كه آنرا از اهلش طلب كنيد، پس آنرا بخواهيد.
كتاب كافى جلد ۱ ص :۳۹ روایت : ۴
۶- امام باقر عليه السلام فرمود: كمال انسان و نهايت كمالش دانشمند شدن در دين و صبر در بلا و اقتصاد در زندگى است.
كتاب كافى جلد ۱ ص :۴۰ روایت : ۸
۷- امام باقر عليه السلام فرمود: عالمى كه از علمش بهره برد (يا بهره برند) بهتر از هفتاد هزار عابد است.
كتاب كافى جلد ۱ ص :۴۱ روایت : ۲
۸- امام صادق عليه السلام فرمود: مردم سه دسته اند دانشمند و دانشجو و خاشاك روى آب .
كتاب كافى جلد ۱ ص :۴۳ روایت : ۹
۹- حفص گويد امام صادق عليه السلام به من فرمود: هر كه براى خدا علم را بياموزد و بدان عمل كند و بديگران بياموزد در مقامهاى بلند آسمانها عظيمش خوانند و گويند: آموخت براى خدا، عمل كرد براى خدا، تعليم داد براى خدا.
كتاب كافى جلد ۱ ص :۴۵ روایت : ۷
۱۰- اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اى دانشجو، همانا دانشمند را سه علامت است: علم و خويشتندارى و خاموشى. و عالم نما را سه علامت است با نافرمانى نسبت به مافوق خود كشمكش كند و بوسيله چيرگى به زير دست خود ستم كند و از ستمكاران پشتيبانى نمايد.
كتاب كافى جلد ۱ ص :۴۸ روایت : ۱
۱۱- امام فرمايد: لقمان به پسرش گفت: پسر عزيزم همنشين را از روى بصيرت انتخاب كن. اگر ديدى گروهى خداى عزوجل را ياد مىكنند با ايشان بنشين كه اگر تو عالم باشى علمت سودت بخشد و اگر جاهل باشى ترا بياموزند و شايد خدا بر آنها سايه رحمت اندازد و ترا هم فرا گيرد. و چون ديدى گروهى بياد خدا نيستند با آنها منشين زيرا اگر تو عالم باشى علمت سودت ندهد و اگر جاهل باشى نادانترت كنند و شايد خدا بر سرشان كيفرى آرد و ترا هم فرا گيرد.
كتاب كافى جلد ۱ ص :۴۸ روایت : ۱
۱۲- امام فرمايد: لقمان به پسرش گفت: پسر عزيزم همنشين را از روى بصيرت انتخاب كن. اگر ديدى گروهى خداى عزوجل را ياد مىكنند با ايشان بنشين كه اگر تو عالم باشى علمت سودت بخشد و اگر جاهل باشى ترا بياموزند و شايد خدا بر آنها سايه رحمت اندازد و ترا هم فرا گيرد. و چون ديدى گروهى بياد خدا نيستند با آنها منشين زيرا اگر تو عالم باشى علمت سودت ندهد و اگر جاهل باشى نادانترت كنند و شايد خدا بر سرشان كيفرى آرد و ترا هم فرا گيرد.
كتاب كافى جلد ۱ ص :۴۸ روایت : ۲
۱۳- موسى بن جعفر عليهماالسلام فرمود: گفتگوى با عالم در خاكروبه بهتر از گفتگوى با جاهل است روى تشكها.
كتاب كافى جلد ۱ ص :۴۸ روایت : ۳
۱۴- رسول خدا فرمود: حواريين بعيسى عليه السلام گفتند يا روحالله با كه بنشينيم فرمود: با كسيكه ديدارش شما را بياد خدا اندازد و سخنش دانشتان را زياد كند و كردارش شما را به آخرت تشويق كند.
كتاب كافى جلد ۱ ص :۵۰ روایت : ۸
۱۵- رسولخدا (ص) فرمود: با يكديگر مذاكره و ملاقات و گفتگو كنيد زيرا حديث صيقل دلهاست همانا دلها مانند شمشير زنگار مىگيرد و صيقل آنها حديث است.
كتاب كافى جلد ۱ ص :۵۲ روایت :۱
۱۶- مفضل گويد امام صادق عليهالسلام به من فرمود: تو را باز مىدارم از دو صفت كه هلاك مردان در آنست، باز مىدارمت از اينكه با روش باطلى ديندارى كنى و ندانسته بمردم فتوى دهى.
كتاب كافى جلد ۱ ص :۵۴ روایت :۲
۱۷- و مى فرمود: خدا عملى را جز با معرفت نپذيرد و معرفتى نباشد مگر با عمل پس كسى كه معرفت دارد، همان معرفت او را بر عمل دلالت كند، و كسى كه عمل نكند معرفت ندارد همانا برخى از ايمان از برخی ديگرش بوجود آيد.
كتاب كافى جلد ۱ ص :۵۵ روایت : ۱
۱۸- سليم گويد شنيدم اميرالمؤمنين را كه از رسول خدا (ص) خبر مى داد كه آن حضرت در سخنش مى فرمود مردم دانشمند دو قسمند: دانشمندى كه علم خود را به كار بسته و اين رستگار است و دانشمندى كه علمش را كنار گذاشته و اين هلاك شده است. همانا دوزخيان از بوى گند عالم بىعمل در اذيتند و ميان دوزخيان ندامت و حسرت آنكس سختتر است كه در دنيا بنده اى را به سوى خدا خوانده و او پذيرفته و اطاعت خدا كرده و خدا به بهشتش در آورده است و خود دعوت كننده را به سبب عمل نكردن و پيروى هوس و درازاى آرزويش به دوزخ درآورده است، پيروى هوس از حق جلو گيرد و درازى آرزو آخرت را از ياد برد.
كتاب كافى جلد ۱ ص :۵۶ روایت :۵
۱۹- مفضل گويد: بامام صادق عليه السلام عرض كردم! اهل نجات به چه علامت شناخته شود؟ فرمود آنكه كردارش موافق گفتارش باشد، گواهى به نجاتش حتمى است يا گواهى به نجاتش را منتشر كن و كسيكه كردارش موافق گفتارش نباشد دينش متزلزل است.
كتاب كافى جلد ۱ ص : ۵۹ روایت : ۱
۲۰- امام صادق عليه السلام بحفص بن غياث فرمود: اى حفص هفتاد گناه جاهل آمرزيده شود پيش از آنكه يك گناه عالم آمرزيده شود.
كتاب كافى جلد ۱ ص :۵۹ روایت : ۳
۲۱- حضرت صادق عليه السلام فرمود، چون جان باينجا رسد ، با دست بگلويش اشاره كرد ، براى عالم توبه اى نيست سپس اين آيه ۱۷ سوره ۴ را قرائت فرمود : إِنّمَا التّوْبَةُ عَلَى اللّهِ لِلّذِينَ يَعْمَلُونَ السّوءَ بِجَهالَةٍ یعنی قبول توبه بر خدا فقط نسبت بكسانى است كه از روى نادانى بدى ميكنند.
كتاب كافى جلد ۱ ص :۶۱ روایت : ۴
۲۲- مردى خدمت رسول خدا صل الله علیه و آله آمد و گفت:
يا رسول الله علم چيست؟ فرمود: سكوت كردن،
گفت سپس چه؟ فرمود: گوش فرا دادن،
گفت سپس چه؟ فرمود: حفظ كردن،
گفت سپس چه؟ فرمود به آن عمل كردن،
گفت سپس چه اى رسول خدا: فرمود : انتشارش دادن.
كتاب كافى جلد ۱ ص :۶۳روایت : ۸
۲۳- زيد شحام از امام باقر عليه السلام درباره گفتار خداى عز وجل در آیۀ ۲۴ سوره ۸۰ ، که بايد انسان به خوراك خويش نظر داشته باشد پرسيد معنى خوراك چيست؟ فرمود: علمى را كه فرا مىگيرد نظر كند از كه فرا مىگيرد (زيرا علم غذاى روح است و خوبش موجب صحت و بدش باعث مرض روح مى گردد).
كتاب كافى جلد ۱ ص :۶۴ روایت : ۱۳
۲۴- امام صادق عليه السلام فرمود: منزلت مردم را به اندازه روايتى كه از ما مىكنند بشناسيد. (هر كه بيشتر و بهتر روايت كند مقامش بالاتر است).
كتاب كافى جلد ۱ ص :۶۴ روایت : ۱۴
۲۵- اميرالمؤمنين عليه السلام در بعضى از سخنرانيهايش مى فرمود: بدانيد كسيكه از سخن ناحقيكه به او گويند از جا كنده شود عاقل نيست، و آنكه به ستايش نادان خرسند گردد حكيم نيست، مردم فرزند كارهاى نيكشانند و ارزش هر كس به اندازه كاريست كه بخوبى انجام دهد، سخن علمى گوئيد تا ارزشتان هويدا شود.
كتاب كافى جلد ۱ ص :۹۱ روایت : ۱
۲۶- هشام بن حكم گويد: در مصر زنديقى بود كه سخنانى از حضرت صادق عليه السلام باو رسيده بود بمدينه آمد تا با آنحضرت مباحثه كند در آنجا بحضرت برنخورد، باو گفتند به مكه رفته است، آنجا آمد، ما با حضرت صادق عليه السلام مشغول طواف بوديم كه بما رسيد: نامش عبدالملك و كينهاش ابو عبدالله بود، در حال طواف شانهاش را بشانه امام صادق عليه السلام زد، حضرت فرمود: نامت چيست؟ گفت نامم: عبدالملك، (بنده سلطان): فرمود: كينهات چيست؟ گفت: كنيه ام ابوعبدالله (پدر بنده خدا) حضرت فرمود: اين ملكى كه تو بنده او هستى؟ از ملوك زمين است يا ملوك آسمان و نيز بمن بگو پسر تو بنده خداى آسمانست يا بنده خداى زمين، هر جوابى بدهى محكوم مىشوى (او خاموش ماند)، هشام گويد: بزنديق گفتم چرا جوابش را نمىگوئى؟ از سخن من بدش آمد، امام صادق(ع) فرمود: چون از طواف فارغ شدم نزد ما بيا زنديق پس از پايان طواف امام عليهالسلام آمد و در مقابل آنحضرت نشست و ما هم گردش بوديم، امام بزنديق فرمود: قبول دارى كه زمين زير و زبرى دارد؟ گفت: آرى فرمود: زير زمين رفتهاى؟ گفت: نه، فرمود: پس چه مىدانى كه زير زمين چيست؟ گفت: نمىدانم ولى گمان مىكنم زير زمين چيزى نيست! امام فرمود: گمان درماندگى است نسبت به چيزيكه به آن يقين نتوانى كرد. سپس فرمود: به آسمان بالا رفتهاى؟ گفت: نه فرمود: ميدانى در آن چيست؟ گفت: نه فرمود: شگفتا از تو كه به مشرق رسيدى و نه به مغرب، نه به زمين فرو شدى و نه به آسمان بالا رفتى و نه از آن گذشتى تا بدانى پشت سر آسمانها چيست و با اينحال آنچه را در آنها است (نظم و تدبيرى كه دلالت بر صانع حكيمى دارد) منكر گشتى، مگر عاقل چيزى را كه نفهميده انكار مىكند؟!! زنديق گفت: تا حال كسى غير شما با من اينگونه سخن نگفته است امام فرمود: بنابراين تو در اين موضوع شك دارى كه شايد باشد و شايد نباشد! گفت شايد چنين باشد. امام فرمود: اى مرد كسى كه نمىداند بر آنكه مىداند برهانى ندارد، ندانى را حجتى نيستاى برادر اهل مصر از من بشنو و درياب ما هرگز درباره خدا شك نداريم، مگر خورشيد و ماه و شب و روز را نمىبينى كه بافق در آيند، مشتبه نشوند، بازگشت كنند ناچار و مجبورند مسيرى جز مسير خود ندارند، اگر قوه رفتن دارند؟ پس چرا بر مىگردند، و اگر مجبور و ناچار نيستند چرا شب روز نمىشود و روز شب نمىگردد؟ اى برادر اهل مصر بخدا آنها براى هميشه (به ادامه وضع خود ناچارند و آنكه ناچارشان كرده از آنها فرمانرواتر (محكمتر) و بزرگتر است، زنديق گفت: راست گفتى، سپس امام عليهالسلام فرمود: اى برادر اهل مصر براستى آنچه را به او گرويدهاند و گمان مىكنيد كه دهر است، اگر دهر مردم را ميبرد چرا آنها را بر نمىگرداند و اگر بر مىگرداند چرا نمىبرد؟ اى برادر اهل مصر همه ناچارند، چرا آسمان افراشته و زمين نهاده شده چرا آسمان بر زمين نيفتد، چرا زمين بالاى طبقاتش سرازير نمىگردد و آسمان نمىچسبد و كسانيكه روى آن هستند بهم نمىچسبند و زنديق بدست امام عليهالسلام ايمان آورد و گفت: خدا كه پروردگار و مولاى زمين و آسمانست آنها را نگه داشته، حمران (كه در مجلس حاضر بود) گفت: فدايت اگر زنادقه بدست تو مؤمن شوند، كفار هم بدست پدرت ايمان آوردند پس آن تازه مسلمان عرضكرد: مرا بشاگردى بپذير، امام عليهالسلام بهشام فرمود: او را نزد خود بدار و تعليمش ده هشام كه معلم ايمان اهل شام و مصر بود او را تعليم داد تا پاك عقيده شد و امام صادق عليهالسلام را پسند آمد و محتمل است كه ضمير كان راجع به مؤمن باشد.
كتاب كافى جلد ۱ ص :۱۵۹ روایت : ۸
۲۷-مردى خدمت امام صادق عليه السلام عرض كرد: الله اكبر (خدا بزرگتر است) فرمود، خدا از چه بزرگتر است؟ عرض كرد: از همه چيز، فرمود: خدا را محدود ساختى، عرض كرد: پس چه بگويم؟ فرمود: بگو خدا بزرگتر از آنستكه وصف شود.
كتاب كافى جلد ۱ ص :۱۶۰ روایت : ۱
۲۸-جرجانى گويد: شنيدم كه حضرت ابوالحسن عليه السلام مى فرمود: خدا لطيف، آگاه، شنوا، بينا، يگانه، يكتا و بىنياز است، نزاده و زاده نشده و هيچكس همتاى او نيست، اگر او چنان باشد كه مشبهه گويند نه خالق از مخلوق شناخته شود و نه آفريننده از آفريده ولى اوست آفريننده، ميان او و كسى كه جسم و صورتش داده و ايجادش كرده فرق است، زيرا چيزى مانند او نيست و او مانند چيزى نباشد، عرض كردم: آرى خدايم قربانت گرداند ولى شما فرموديد او يكتا و بىنياز است و فرموديد چيزى مانند او نيست در صورتيكه خدا يكتا است و انسان هم يكتا است، مگر يكتائى او شبيه يكتائى انسان نيست؟ فرمود: اى فتح محال گفتى، خدايت پا برجا دارد، همانا تشبيه نسبت بمعانى است، اما نسبت به اسمها همه يكى است و آنها بر صاحب نام دلالت كنند، بيانش اينستكه چون گفته شود انسان يكى است اين گفته خبر دادن از آن است كه انسان يك پيكر است و دو پيكر نيست ولى خود انسان يكى نيست زيرا اعضاء و رنگهايش مختلف است، كسيكه رنگهايش مختلف است يكى نيست، اجزاءش قابل تقسيم است، يكنواخت نيست، خونش غير گوشتش و گوشتش غير خونش باشد، عصبش غير رگهايش و مويش غير پوستش و سياهيش غير سفيدى او است همچنين است مخلوقهاى ديگر، پس انسان اسمش يكى است، معنايش يكى نيست، و خداى جل جلاله يكتاست ، يكتائى جز او وجود ندارد، در او اختلاف و تفاوت و زيادى و كمى نيست، اما انسان مخلوق و مصنوع است، از اجزاء مختلف و مواد گوناگون تركيب شده، جز اينكه در حال جمع اجزاء يك چيز است، عرض كردم: قربانت گردم، رهائى و آسودگيم بخشيدى، خدايت فرج دهد، لطيف و آگاه بودن خدا را كه فرمودى برايم تفسير كن چنانكه يكتا را تفسير كردى، من مىدانم كه لطف او غير از لطف مخلوق است به جهت فرق (ميان خالق و مخلوق) ولى دوست دارم برايم شرح دهيد، فرمود: اى فتح اينكه گوئيم خدا لطيف است بجهت آفريدن چيز لطيف و دانائيش بچيز لطيف است، مگر نمىبينى خدايت توفيق دهد و ثابت دارد اثر ساخت و هنر او را در گياه لطيف و غير لطيف و در آفرينش لطيف مثل جاندار كوچك و پشه و كوچك آن و كوچكتر از آن كه بچشم در نيايد بلكه بواسطه كوچكى نر و ماده و نوزاد و پيش زاد آن تشخيص داده نشود و ما چون كوچكى اين حيوان را با لطافتش ديديم و نيز رهبرى شدنش بنزديكى با ماده و گريز از مرگ و گرد آوردن منافع خويش و جاندارانيكه در گردابهاى دريا و پوستهاى درختان و كويرها و بيابانها و فهمانيدن برخى از آنها اندكى از سخنش را و آنچه به بچه هاى خود مى فهماند و خوراك برايشان مىبرد و باز موضوع رنگ آميزى آنها، سرخ با زرد و سفيد با قرمز و اينكه از خردى اندام به چشم ما هويدا نگردند، نه چشمان ما آن را بيند و نه دستهاى ما آن را لمس نمايد، از ملاحظه تمام اينها دانستيم كه خالق اين مخلوق لطيف در خلقت آنچه نام برديم لطافت بكار برده بدون رنج بردن و استعمال ابزار و آلت و نيز دانستيم كه هر كه چيزى سازد از مادهاى سازد ولى خداى خالق لطيف بزرگوار خلقت و صنعش از مادهاى نبوده.
منتظر نظرات ارزشمندتان هستم .
با احترام و تشکر-حسن زاده
ادامه دارد
سلام عالی بود ممنون
This arilcte is a home run, pure and simple